در محضر امام عصر(عجل الله تعالی فرجه الشریف )

يكى از وظايف منتظران ، عمل به دستورها و رهنمودهاى آن حضرت است . از امام عصر(عج ) در دوران كوتاه حضور (پنج سال دوران پدر و در طول دوره غيبت صغرى يعنى از سال 255 ه‍ . ق تا سال 329 ه‍ . ق ) سخنان و نامه هايى به دست ما رسيده كه شامل دستورالعمل هاى مهمى است و ما به عنوان منتظران امام بايد در عمل به دستورهاى آن حضرت اهتمام فوق العاده داشته باشيم . از اين رو، در اينجا چند دستورالعمل امام را مطرح مى كنيم :

عرضه هداياى پاك به محضر امام

مطابق احكام اسلام ، واجب است كه خُمس (در مواردى كه خمس تعلق مى گيرد) را در زمان حضور امام به ايشان و در زمان غيبت به نايبان ايشان تحويل داد. علاوه بر آن يك شيعه منتظر هدايا، پيشكش و نذرهاى ديگرى را نيز به محضر امام عرضه مى كند و شايسته است كه در انتخاب هدايا از اموال پاك و حلال سعى فراوان داشته باشد و بسيار ناپسند است كه شيعه منتظرى خمس ، وجوهات يا نذرهاى خود براى امام زمان را از اموال شبهه آلود يا حرامى انتخاب كند كه وقتى امام (ع ) با نظر ولايت ، باطن ناپاك آن ها را ديد، از پذيرفتن آن ها امتناع ورزد.
سعد بن عبدالله اشعرى قمى گويد: به همراه احمد بن اسحاق به محضر امام عسكرى (ع ) رسيده و در محضر ايشان نوباوه اى را در كمال حسن و جمال ديدم . احمد بن اسحاق اموال و وجوه شرعى و اهدايى شيعيان را به محضر امام عسكرى (ع ) عرضه كرد. امام خطاب به فرزند بزرگوارش فرمود:
از اموال و هداياى شيعيانت مُهر بگير. (آنان را تحويل بگير.)
امام زمان (عج ) به پدر عرض كرد:
مولاى من ! آيا جايز است كه دست پاكم را به سوى هداياى ناپاك و اموال نجس دراز كنم ؟
سپس امام عسكرى (ع ) خطاب به احمد بن اسحاق فرمود:
اموال را عرضه كن تا حلال و حرام آن ها را تعيين كند.
احمد بن اسحاق اموال را در محضر امام قرار داد و امام عصر(عج ) حلال و حرام و مقدار حرام را از هر كدام معين فرمود، از جمله با اشاره به يكى از اموال فرمود:
در اين كيسه پول ، دينارى است كه در فلان تاريخ در رى ضرب شده و نصف نقش سكه رفته است به اضافه سه قطعه قراضه زر به وزن يك دانگ و نيم كه حرام مى باشد. صاحب اين كيسه پول ، در فلان ماه از فلان سال ، يك من و يك چهارم من رشته پيش يكى از همسايگانش كه بافنده بود، گذاشت . همسايه اش ادعا كرد كه رشته ها به سرقت رفته است ، ولى او ادعاى همسايه را نپذيرفت و غرامت گرفت رشته اى را كه نازك تر و يك من و نيم بود. بعد دستور داد رشته ها را ببافد و اين دينار و اين خرده از قيمت آن پارچه است .
آن گاه امام با اشاره به يكى ديگر از اموال فرمود:
اين پنجاه دينار است كه براى ما دست زدن به آن (قبول آن ) سزاوار نيست ؛ زيرا آن ها پول و بهاى گندمى است كه از شراكت صاحب مال با كشتكارانش نصيب او شده است . او به هنگام تقسيم ، سهم دوستانش را با كيل ناقص پرداخته و سهم خود را با كيل كامل گرفته است (1).

هديه به امام ، پاك كننده نفوس است

متاءسفانه انسان ها در باب انفاق و اداى حقوق واجب و مستحب مالى ، سست و ضعيف اند. آنان گمان مى كنند اموالى كه به دست آورده اند، واقعاً محصول فكر، تلاش و تدبير خودشان است و مالكيتشان بر آن اموال صد در صد و قطعى است و هيچ كس حتى خدا و پيامبر در آن اموال حقى ندارد و حال آن كه آنان به كمك قواى جسمى و عقل خدادادى از سفره گسترده طبيعت خداوندى استفاده كرده ، قسمتى از مواهب طبيعت را به خود اختصاص داده اند و خداوند متعال نيز به فضل و كرم خود اين اختصاص دادن را امضا كرده و مالكيت آنان را با شرايطى تاءييد كرده است كه از جمله آن شرايط، پرداخت حقوق واجب و مستحب مالى مانند خمس است . خداوند پيامبرش را ماءمور كرده اين حقوق واجب و مستحب را از آنان تحويل بگيرد و بدين وسيله روح و روان آنان را تزكيه كند:
از اموال آنان صدقه اى بگير تا به وسيله آن پاك و پاكيزه شان سازى .
امام زمان (عج ) به يكى از شيعيان مى نويسد:
ما اموالتان (خمس ، زكات ، هدايا و نذورات شما) را قبول نمى كنيم جز براى اين كه شما پاكيزه شويد (پس شما به خاطر اداى حقوق واجب و مستحب مالى بر ما منت نداريد، بلكه ما هستيم كه بر شما منت داريم كه با پذيرفتن اين اموال نفوس شما را تزكيه مى كنيم ) بنابراين هر كس مى خواهد، بدهد و هر كس ‍ نمى خواهد، ندهد و قطع كند و (بدانيد) آنچه خدا به ما داده است (نعمت ولايت و تقرّب خاص به درگاه خدا) از آنچه به شما داده است (از اموال و مواهب دنيا)، برتر است .
بنابراين امام به شيعيان درس مى دهد كه با اهداى نذرها، هدايا و حقوق واجب مالى به محضر آن بزرگوار به خدا، پيامبر و امامان تقرب بجويند و زمينه طهارت روح خود را آماده كنند تا به سعادت واقعى نايل آيند.

اولويت خويشاوندان در صدقات

پرداختن صدقات واجب و مستحب به همه نيازمندان جايز است ، ولى پرداخت آن به نيازمندان خويشاوند اولويت دارد؛ چون هم مصداق صدقه است و هم مصداق صله رحم و خويشاوندان بر انسان بيشتر حق دارند تا ديگر مؤ منان ، مسلمانان و انسان ها؛ بلكه بنابر روايتى از امام معصوم :
صدقه [قبول يا كامل ] نيست ، در حالى كه خويشاوند، نيازمند باشد.
محمد بن عبدالله حميرى در نامه اى از محضر امام زمان (عج ) مى پرسد:
فردى نيت مى كند مبلغى به يكى از برادران دينى اش كمك كند و قبل از اين كه اقدام نمايد مى بيند در بين خويشاوندان خودش فردى نيازمند است . آيا بايد او آن پول را به نيازمند خويشاوند بدهد و از پرداختن آن به فردى كه نيت كرده بود، منصرف شود؟
امام در جواب مى نويسد:
پول را به آن يكى بدهد كه او را به مذهب خودش نزديك تر مى بيند و اگر مى خواهد به كلام معصوم عمل كند كه فرمود: (لا صَدَقَةَ وَ ذُو رَحِمٍ مُحْتاجٌ)، پس آن پول را بين خويشاوند محتاج و آن برادر دينى تقسيم كند تا به تمام فضيلت (فضيلت عمل به كلام معصوم و كمك به خويشاوند و فضيلت كمك به برادر دينى ) دست يابد. (5)

نماز؛ بهترين وسیله برای به خاک مالیدن بینی شیطان

نماز، برترين عبادت است و در اسلام به آن اهميت زيادى داده شده است . در كلام امام زمان (عج ) نيز نماز مورد عنايت ويژه قرار گرفته است . دو كلام از امام زمان (عج ) نشان دهنده اهميت فوق العاده نماز است .
اهل سنّت نماز خواندن هنگام طلوع آفتاب و غروب آفتاب را جايز نمى دانند و مستند آنان رواياتى از رسول خدا به اين مضمون است :
هنگام طلوع و غروب خورشيد نماز نخوانيد؛ زيرا آفتاب بين دو شاخ شيطان طلوع و غروب مى كند. (6)
از طريق امامان شيعه نيز رواياتى به همين مضمون رسيده است و هم چنين رواياتى داريم كه نماز خواندن هنگام طلوع و غروب خورشيد را جايز شمرده اند.(7) در جمع اين روايات گفته اند ممكن است روايات منع از باب (تقيّه ) صادر شده باشد و يا روايات منع دلالت بر كراهت دارد؛ زيرا نماز خواندن در اين ساعات مشابهت به عمل خورشيد پرستان دارد و از اين رو، مورد منع قرار گرفته است و يا ممكن است منظور از روايات منع ، نهى از به تأخير انداختن نماز صبح و عصر تا هنگام طلوع و غروب آفتاب باشد (8)
در هر حال ، با توجه به اعتقاد مشهور بر ممنوع بودن نماز در اين دو وقت ، يكى از شيعيان از محضر امام (ع ) در مورد نماز خواندن در اين دو وقت پرسيد و امام در جواب نوشت :
و اما سؤ ال از نماز هنگام طلوع و غروب خورشيد، پس اگر چنان باشد كه مى گويند: (خورشيد از بين دو شاخ شيطان طلوع مى كند و در بين دو شاخ شيطان غروب مى كند)، (ولى ) هيچ چيز بهتر از نماز، بينى شيطان را به خاك نمى مالد (و او را خوار و ذليل نمى كند) پس در آن زمان ها هم نماز بگزار و بينى شيطان را به خاك بمال .
جمله آخر روايت حكايت از اهميت و اثر فوق العاده نماز دارد. نماز، برترين عبادت و بهترين وسيله نشان دادن خضوع و خشوع در محضر خدا و به خاك ماليدن بينى شيطان نفس و شيطان جن است . انسان نمازگزار با اظهار عبوديت ، بندگى ، ضعف و ناتوانى خويش و با اقرار به ربوبيت ، قدرت ، رحمت و هدايت پروردگار و نفى آلهه هاى ديگر، عاجزانه دست نياز به سوى خداى بى نياز دراز مى كند و با تعظيم و پيشانى ساييدن بر خاك درگاه او، جبروت نفس را مى شكند و آن را به تسليم در برابر اراده الهى وامى دارد و بدين وسيله شيطان را كه به گمراه كردن او دل بسته بود، نا اميد مى گرداند و ادعاى شيطان مبنى بر گمراه كردن همه انسان ها را باطل مى كند و او را خوار و ذليل مى گرداند.

طور موسى برتر از ميقات نماز نيست

حضرت موسى (ع ) از مدين به سوى مصر روان بود. در طول سفر، شب هنگام در تاريكى ، سرما و وحشت بيابان ، در دور دست آتشى مشاهده كرد. خانواده را در آن بيابان تاريك ، رها كرد و خود براى آوردن آتش گيرانه يا راهنمايى گرفتن از افراد كنار آتش ، به سوى آن روان شد. هنگامى كه به طور رسيد مشاهده كرد نور آتش نيست ، بلكه تجلى خداوند بر درخت است كه آن را نورانى كرده و از دور آتش نمايانده است . به ناگاه سروش غيبى به گوشش رسيد كه :
اى موسى ! اين منم پروردگار تو، پاى پوش خود را بيرون آر كه در وادى مقدس (طوى ) هستى .
گروهى به ويژه اهل سنت روايت كرده اند كه موسى از آن جهت مأمور شد پاپوش خود را درآورد كه آن ها از پوست مردار و نجس بودند و طور، محل تكلّم با خدا و مقدس بود و نبايد با پاپوش نجس بر آن قدم گذارد. سعد بن عبدالله اشعرى گويد: وقتى به محضر امام زمان (عج ) رسيدم و پرسيدم :
آقاى من ! درباره امر خدا به پيامبرش موسى به من خبر ده (كه چرا ماءمور به كندن پاپوش خود شد؟) چه اين كه فقهاى شيعه و سنى گمان مى كنند كه نعلين حضرت از پوست مردار بود (و از اين جهت ماءمور به كندن آن شد).
امام در پاسخ فرمود:
هر كس چنين بگويد، بر موسى افترا بسته و او را در حال نبوت ، جاهل شمرده است ؛ زيرا يا نماز خواندن موسى با آن پاپوش جايز بوده ، يا جايز نبوده است . اگر جايز بوده است كه با آن ها نماز بخواند پس (نجس نبوده اند و) جايز بوده كه با آن ها در وادى طوى نيز حاضر شود؛ چون گرچه آن وادى پاك و مقدس بوده ، ولى مقدس تر و پاك تر از نماز نبوده است و اگر جايز نبوده در آن ها نماز بخواند (به خاطر نجس و از اجزاى مردار بودن ) پس بايد مدعى بپذيرد كه از نظر او موسى حلال و حرام را نمى شناخته و نمى دانسته پوشيدن چه چيزهايى در نماز جايز است و چه چيزهايى جايز نيست ! و داشتن چنين اعتقادى درباره پيامبران كفر است .
سعد گويد: از امام پرسيدم : تاءويل و معناى واقعى آيه را برايم بگو.
امام فرمود:
موسى در وادى مقدس طوى با خدا مناجات كرد و عرضه داشت : خدايا! من محبّتم را فقط به تو اختصاص داده ام و قلبم را از محبت غير تو شسته ام در حالى كه به اهل و عيال خود علاقه وافرى داشت (و حواسش متوجه آنان بود). خداى تعالى فرمود: (فَاخْلَعْ نَعْلَيْكَ) اگر محبتت را فقط به من اختصاص ‍ داده اى و قلبت را از ميل به غير من شسته اى ، پس محبت اهل و عيال را از قلبت بيرون كن(11) (و فقط متوجه من باش ).
در اين كلام ، امام (ع ) وادى طوى و كوه طور و محلّ ميقات موسى با خدا را با نماز مقايسه مى كند و آن را مقدس تر از نماز نمى شمرد؛ زيرا وادى مقدس ، محل ملاقات و مكالمه موسى با محبوب مطلق بود، ميقات نماز نيز محل ملاقات و مكالمه مؤ من با خداست و همچنان كه موسى نبايد با پاپوش و پاى بند ظاهر بر طور قدم بگذارد و نبايد هيچ تعلق خاطر ديگرى داشته باشد و بايد همه تعلقات خود را به كنار نهاده و آن گاه به وادى مقدس قدم گذارد، مؤ من نيز بايد هنگام نماز، همه تعلقات دنيوى را به كنار نهاده ، با قلبى فارغ از تعلقات به محضر خدا رو كند. كوه طور و وادى طوى گرچه مقدس و طاهراند، ولى پاك تر و مقدس تر از نماز (ميقات مؤ من با خدا) نيستند.

ردّ بر اهل غلوّ

بعضى از انسان ها متاءسفانه اهل تعادل نيستند و از جاده عدالت و طريق وسطى منحرف شده ، به چپ يا راست مى گرايند و افراط يا تفريط مى كنند. نمونه افراط و تفريط انسان ها را در برابر اولياى خدا مى توانيم مشاهده كنيم . پيامبران و امامان (ع ) با اين دو گروه مواجه بودند. وقتى پيامبر يا ولىّ خدا به اوج فضايل و كمالات مى رسد، دشمنان كه نسبت به آنان جانب تفريط را گرفته اند و بغض و كينه دارند، با مشاهده آن كمالات و اخلاق متعالى ، به جاى متنبّه شدن و گرايش يافتن ، بر عناد و لجاج خود مى افزايند و بغض و كينه را بروز مى دهند و اولياى خدا را ساحر، شيّاد و جادوگر معرفى مى كنند. در مقابل اين دشمنان ، دوستان افراطى نيز پيامبران و امامان را از ساحت بندگى بالا برده ، به مقام ربوبيت مى رسانند و محبت افراطى آنان را گمراه مى كند.
ضرر اين دوستان ناآگاه به مراتب بيشتر از آن دشمنان مغرض و كينه توز است ؛ از اين رو، مى بينيم كه معصومان (صلوات الله عليهم اجمعين ) با غلوّ به شدت مبارزه كرده اند و از جمله امام زمان (عج ) نسبت به اين پديده موضع گيرى شديدى دارد.
در دوره غيبت صغرى بين شيعيان اختلاف افتاد و گروهى قائل شدند كه خداوندِ بزرگ آفريدن و روزى دادن را به امامان واگذار و تفويض كرده است و اين امامانند كه مخلوقات را مى آفرينند و روزى مى دهند. در مقابل گروهى ديگر گفتند: تفويض بر خداى تعالى محال است و غير خدا، قدرت بر خلقت ندارد. نزاع و اختلاف اين دو گروه شديد شد و در نهايت بنا گذاشتند از محضر نايب امام زمان (عج )، محمد بن عثمان بيان حق را بخواهند. مطلب خود را به محضر ايشان نوشتند و توقيع و جواب امام به شرح زير به دست آنان رسيد:
همانا خداى تعالى كه خالق اجسام و تقسيم كننده روزى ها است ، نه جسم مى باشد و نه در جسم حلول كرده است . مانندى براى او نيست و او شنواى بينا است ؛ اما امامان (ع )؛ آنان از خداوند (خلقتى را) طلب مى كنند و خداوند به اجابت طلب آنان مى آفريند و آنان از خداوند براى كسى طلب روزى مى كنند و خداوند به اجابت دعاى آنان و براى بزرگداشت حقشان ، او را روزى مى دهد.
اى محمد بن على ! خداوند برتر و متعالى تر از توصيف آنان است . تسبيح و حمد او (مى كنم ). ما شريك هاى خدا در كارش و در قدرتش نيستيم و غيب را غير او نمى داند، همچنان كه در كتاب محكم خود فرموده است : بگو كسانى كه در آسمان و زمين هستند، جز خدا، غيب را نمى دانند. من و همه پدرانم از اولين : آدم ، نوح ، ابراهيم ، موسى و پيامبران ديگر و از آخرين : محمد، على بن ابى طالب و ديگر امامان گذشته تا امروز صلوات خدا بر آنان ، بندگان خداى تعالى هستيم . ...
اى محمد بن على ! جاهلان شيعه و احمقانى كه پر پشه اى از ديانت آنان سنگين تر است ، ما را آزار مى دهند. من خدايى را كه جز او خدايى نيست به شهادت مى گيرم و شهادت او كافى است و فرستاده اش محمد صلى الله عليه و آله و ملائكه اش و اوليائش و تو را و همه آنان را كه اين نامه به گوششان خواهد خورد، كه من به سوى خدا و رسولش بيزارى مى جويم از هر كس كه بگويد (ما علم غيب داريم و در ملك خدا با او شريكيم ) يا ما را در جايگاهى قرار دهد غير آن جايگاهى كه خدا براى ما پسنديده و براى آن آفريده است و (نسبت به ما) از اين مقامى كه برايت تفسير كردم و در اين نامه بيان نمودم ، تجاوز كند.
و شما را گواه مى گيرم كه خداوند، ملائكه ، رسولان و اولياى او بيزارند از هر كس كه ما از او تبرّى بجوييم . اين توقيع را كه در اين نامه نوشته ام امانتى بر گردن تو و هر كس كه بشنود، قرار دادم (و شما را متعهد نمودم ) كه آن را از هيچ كدام از دوستان و شيعيان ما كتمان نكند و همه آنان را بر مضمون آن آگاه گرداند، شايد خداوند (به وسيله اين توقيع گذشته ) آنان را جبران كند و آنان به دين حق خدايى برگردند و از آنچه (غلوّ) نسبت به سرانجامش جاهلند، دست بكشند. پس هر كس كه اين نامه را بفهمد و به سوى آنچه او را بدان امر كردم بازنگردد و از آنچه از آن نهى نمودم دست نكشد، لعنت خدا، پيامبران ، ملائكه ، اوليا و بندگان صالح بر او واقع شده است .

خداوند با كسى خويشاوندى ندارد

اسحاق بن يعقوب گويد مسائلى را در نامه اى نوشته بودم و به نايب امام زمان (عج )، محمد بن عثمان عمرى دادم تا به امام برساند و جواب آن ها را برايم بگيرد. امام جواب مسائل را به خط خود نوشت ؛ از جمله :
خدا تو را ارشاد كند و بر حق ثابت قدم بدارد، سؤ الى كه درباره افرادى از خانواده ام و عموزادگانم مطرح كردى كه منكر امامت هستند (كه با توجه به انكارشان و اين كه از ذريه فاطمه زهرا و رسول الله هستند، عاقبتشان چگونه است ؟) بدان كه خداوند با كسى خويشاوندى ندارد. هر كس مرا انكار كند، از من نيست و به راه فرزند نوح رفته است (كه با كفر و انكارش رابطه نَسَبى اش را قطع كرد و اين ارتباط نسبى برايش فايده نداشت و در قيامت سبب نجاتش نخواهد شد.)
امام زمان (عج ) در اين جواب هشدار مى دهد كه به روابط نسبى و سببى دنيايى دل خوش ‍ نباشيد و بدانيد آنچه نجات بخش است ، ايمان و عمل صالح مى باشد. اگر ايمان و عمل صالح به روابط نسبى و سببى ضميمه شد، آن روابط ماندگار بوده و در قيامت نيز دوام خواهد داشت ، ولى اگر ايمان و عمل صالح به آن روابط ضميمه نشد، آن روابط باطل شده و براى آن افراد منشاء اثر مثبتى نخواهد بود، بلكه باعث سنگين تر شدن گناه آنان مى گردد.
همه انسان ها در محكمه عدل الهى با يك ميزان سنجيده مى شوند و به يك قانون محاكمه مى گردند، پس بايد به اين هشدار توجه كرد و به پيوندهاى ظاهرى دنيايى مغرور نشد و از اصلاح نفس و تحصيل ايمان غفلت نورزيد.
اين ها برخى درس هاى مهمى بود كه شايسته است يك شيعه منتظر از محضر امام زمان (عج ) فرا گيرد.

پی نوشت :

1- بحارالانوار، ج 52، ص 307.
2- همان ، ص 192.
3- همان ، ص 233.
4- همان ، ص 206.
5- غيبت نعمانى ، ص 181.
6- عقدالدرر فى اخبار المنتظر، ص 51.
7- همان ، ص 63؛ منتخب الاثر، ص 453؛ بحارالانوار، ج 52، ص 207.
8- منتخب الاثر، ص 443.
9- ر. ك : همان ، ص 428 432.
10- ر. ك : قيام و انقلاب مهدى (عج )، شهيد مطهرى ، ص 64 68.
11- غيبت نعمانى ، ص 198.
12- كتاب الغيبة ، شيخ طوسى ، ص262
13-بحارالانوار، ج 52، ص 307.
14- بحارالانوار، ج 52، ص 307.
15- بقره (2)، آيه 148. يعنى : هر كجا باشيد خداوند همگى شما را مى آورد.
16- بحارالانوار، ج 52، ص 286.
17- همان ، ص 283، 306 307.